وانمود ...
عبور می کنم هر شب ...
از کنار نیمکت های خالیه پارک ...
طوری که انگار کسی درنیمکت های اخرین ...
انتظار مرا می کشد ...
و به انجا که میرسم بغض گلویم
را می گیرد و باید وانمود کنم
که باز هم دیر رسیده ام ...

نظرات شما عزیزان:
[ چهار شنبه 26 / 12 / 1392
] [ 8 AM ] [ Mehrabn ][